کوچهای که هربار با گذشتن از آن، جاه و جلال سنگهای قیمتی، صنایع دستی، داشتههای فرهنگی و برخی آثار تاریخی افغانستان، انسان را به وجد میآورد، حالا تبدیل شده به خرابهای که هنوز بوی خون میدهد و هربار با دیدن اش، یاد قتل عام دو هفته پیش طالبان در ذهنها زنده میشود.
رویداد خونینی که طالبان با استفاده از یک عراده آمبولانس در نزدیکی ساختمان سابقهی وزارت داخله انجام دادند، روحیه وحشتزدهای پایتخت نشینان را زخمیتر کرده و ثابت ساختند که این گروه حاضر اند برای وحشتآفرینی، متوسل به هر وسیلهای ممکن شوند.
اینک روزها پس از این رویداد و رویدادهای مشابه اینچنینی، در کنار مکانهایی که هنوز داغ رویدادهای خونین پسین کابل را در خود به یادگار دارند، وسیلههایی که در چنین حملههای انتحاری استفاده شده نیز تبدیل شده به نماد مرگ و وحشت. حالا پایتختنشینان به آمبولانس، موتر فاضلاب و انواع دیگر موترها به چشم فرشتهی مرگ میبینند.
دیگر آژیر آمبولانسهایی که همیشه جان انسانها را نجات میدادند برای کابلیان، دلهرهآور شده است. عبور و مرور موترهای بزرگ باربری و یا فاضلاب نیز همواره ترس یک انفجار بزرگ و کشنده دیگر را در ذهنهای مردم ترسیم میکند و به گفتهی شماری از پایتخت نشینان، فکر یک انفجار تازه، همواره و در همه جا با آنان است.
الیاس صالح، یکی از جوانان پایتختنشین پس از آنچه که در کابل رخ داد، در مورد این وحشت فراگیر میگوید حتی در مسجد، که مکانی برای آرامش و آسودن است نیز فکر حملهای دیگر او را میآزارد.
او به خبرگزاری هشدار گفت:”ترس همهجا را فرا گرفته است. از گشتوگذار در نزدیکی مکانهای دیپلماتیک و مهم، بیشترین خود داری را میکنم. حتی از رفتن نزدیک مسجدها نیز ترس دارم.”
تصویر چگونگی زندگی در کابل، تنها برای الیاس اینگونه وحشتناک و زخمخورده نیست. خیلی از پایتختنشینان دیگر که هر روز، خبری در مورد انفجار و یا تلاش برای راه اندازی انفجار انتحاری در کابل را میشنوند، میگویند مزهی زندگی در کابل برایشان با طعم تلخ وحشت و مرگ همراه شده است.
عبدالودود پدرام، که بخشی از زندگیاش را در کارهای مدنی و آموزشی گذرانده است، طعم زندگی وحشتآلود در کابل را اینگونه حکایت میکند. “صادقانه بگویم از همه چیز میترسم. از کراچی، از آمبولانس از مسجد و حتی از گوسفند. اعتمادم را نسبت به پولیس نیز از دست دادهام و در واقعیت از همه چیز و همه جا میترسم اما چارهای ندارم و تا زندهام باید به کارهای روزمرهام برسم.”
در گذشته، گروههای تروریستی همانند طالبان برای ضربه زدن به دولت، به افراد انتحاری با یک واسکت انفجاری، اکتفا میکردند، اما رویدادهای پسین نشان میدهد که آنان به دنبال انفجارهای بزرگ اند و شاید دیگر استفاده از انسان انتحاری، آنها را به هدفشان که تخریب بیشتر و کشتار بیشتر است، نمیرساند.
از اینرو، موترهای بزرگ را پر از مواد انفجاری میکنند و خیلی راحت تا قلب شهر کابل میرسانند.
چنانچه در هفته پیش نیز نیروهای امنیتی موفق شدند دو موتر باربری پر از مواد انفجاری را متوقف و خنثی کنند. دو موتری که یکی از آنها به هدف حمله بر یکی از سفارتخانهها وارد شهر کابل شده بود اما با تلاش نیروهایی که در این اواخر به ناکامی متهم شده اند، موفق نشد تا فاجعهای دیگر را در قلب کابل رقم زند.
خبر کشف دو موتر باربری شهری پر از مواد انفجاری، ترس کابلیان را بیشتر کرد. هرچند یکی از این دو رویداد رسما تایید شد، اما مورد دومی را نیروهای امنیتی تایید نکردند. مسالهای که ظاهرن بیشتر یک تبلیغ بود تا واقعیت.
در کنار این خبرها، نشر مکتوبهای سری نهادهای امنیتی در سایتهای اجتماعی که در مورد مناطق با تهدید بلند امنیتی هشدار میدهند نیز هر از گاهی به این نگرانیهای شهروندان دامن میزند. روشن نیز نیست که این مکتبوبها به گونهی عمدی نشر میشوند و یا پنهانی بیرون داده میشوند.
احسان قانع تحلیلگر شبکه تحلیل گران افغانستان که خود بارها در مورد رویدادهای انتحاری، گزارش نوشته میگوید، حالا انفجار، بخش جداناپذیر مشغولیتهای ذهنیاش شده است. او در این مورد به هشدار گفت: ” ترس رویارویی با حمله ناگهانی انتحاری در هر لحظه از یک شبانهروز، بخش جداناپذیر مشغولیت ذهنیام شده است. مسیر رفت و آمد کارم و نیز رفتن به رستورانتها همیشه استرسزا است. دیدن موترهای شیشه سیاه، تانکر فاضلاب و حتی آمبولانسها زنگ خطر را نا آگاهانه در ذهنم به صدا در میآورد.”
پس از حملات اخیر در کابل، گروهی از هنرمندان کابلی، اقدام به یک کمپیان بر ضد موترهای شیشه سیاه کردند. این افراد با نقاشی موترهای مودل بالای زههی با شیشههای سیاه و بدون نمبر پلت در دیوارهای کابل، نسبت به قلدری و زورگویی در این شهر اعتراض کردند. این افراد، نام موتر داران شیشه سیاه را فرعون گذاشتند.
دیگری میگوید با این فکر که روزی شاید او هم هدف چنین حملهای قرار بگیرد، کنار آمده اما ترس دارد که مبادا یکی از این حملهها، او را به جای کشتن، معیوب کند.
علی رضا احمدی میگوید: ” در شهر که میروم هر لحظه فکر میکنم ممکن ماین چسپکی منفجر شود و یا در کدام چهارراهی انفجاری رخ دهد. حس ترس همیشه وجود دارد، اما نه ترس از مرگ، بلکه ترس از ناقص شدن. شخصا از یکبارهگی مردن نمیترسم اما یک چیز آزارم میدهد و آن، ناله و شیون خانوادهام و معیوب شدن در یکی از این حملهها است.”
این حکایتهای توام با ترس و وحشت، بخشی از زندگی بیشتر کابلنشینان شده است. یکی میگوید از همه چیز میترسد و همیشه منتظر است تا چیزی بیخ گوشش منفجر شود. دیگری میگوید از بس در مورد انفجار ماین چسپکی شنیده حالا از سوار شدن بر موتر خودش نیز بیم و هراس دارد.
داستانهایی که اگر از هر باشنده کابل پرسیده شود، حکایتی از این دست برای گفتن خواهد داشت. اما چرا ؟
نیروهای امنیتی در کنار ناکامیهایشان در مهار برخی از این حملههای انفجاری و انتحاری، موفق نیز بودهاند. چنانچه ریاست امنیت ملی گاهی در مورد بازداشت افراد انتحاری که لباس زنانه پوشیده اعلامیه صادر میکند و گاهی نیز در مورد توقف موتر پر از مواد انفجاری.
حالا ترس از انتحاری دیگر، برخیها را واداشته تا با دیدن وضعیت ظاهری فرد انتحاری، در میان انبوهی از باشندهگان کابل که روزانه رفت و آمد میکنند به دنبال انتحاری باشند تا با تشخیص دادناش، جان شان را نجات دهند.
فرهاد که انفجارهای پسین بر زندگی او نیز تاثیر منفی گذاشته میگوید: “از کسانی که ریش بلند و انبوه و بدون اصلاح دارند، میترسم. از تجمع مردم در مکانهای مذهبی و بازارهای شلوغ نیز ترس دارم و دوری میکنم.”
ترس از این نوع حملهها آنقدر فراگیر شده که دیگری میگوید به همه چیز به دیده شک مینگرد، حتی به کودکانی که در جادههای کابل برای در امان بودنش با اسپند به سراغاش میآیند.
این حکایتهای پر از ترس و استرس، انفجار و وحشت از انفجار حالا جزء از زندگی شهروندان افغانستان شده است و خیلیها تاکید دارند که باید با این واقعیت کنار آمد، زیرا ترسیدن و دست کشیدن از زندگی کردن، راهحل نیست.
شاید در شهر نظامی چون کابل، که دولتیها خودشان را پشت دیوارهای بلند سنگی پناه دادهاند، بهتر است، کمی نگاه مان را تغییر بدهیم. درست است که در کابل ترس است، زندگی سخت میگذرد، نا امنی هست، تهدید است اما زندگی هم هست. امید به زندگی هم هست.
میرویس آریا، کارآفرین جوانی است که با این واقعیت کنار آمده و با وجود تمام این خطرها، حاضر شده ریسک کند و در شهری که هر لحظه انتظار انتحاری و حمله تروریستی وجود دارد، سرمایه گذاری کرده و با تمام توان به کار و بارش مصروف است. او به خبرگزاری هشدار میگوید دیگر نمیترسد.
آقای آریا در پاسخ به این پرسش که پس از این همه حمله و انفجار، بیشتر از چه میترسد میگوید: ” این سوال از من نشود، چون من ترس را از وجودم برداشتهام. اینقدر از همه چیز ترسیدهام که حالا چیزی نمانده. این لعنتیها در هرجای میآیند و با هیچ چیزی هم نمیشه محفوظ بود. سپردهام همه چیز را به خدا.”
زکریا حسنی